بهنام خدا
به گلها علاقه بسیاری دارم. بالکن خانهام لبریز از انواع گیاهان است. لحظهای از آنها غافل نمیشوم. مدام دوروبرشان هستم؛ برگهای خشک را میگیرم، علفهای هرز را درمیآورم، شاخههای خمیده را - بهیاری چوبی- صاف میکنم، و همیشه خاکشان را مرطوب نگهمیدارم. چون دوستشان دارم.
زمانی رسید که یادگرفتم بعد از هربار آبیاری، باید کمی هم فرصت رشد به گیاهان بدهم. یعنی اجازه بدهم خاک آنها برای مدتی کاملاً خشک باشد. هر آبیاری، فرصتی برای تغذیه گیاه است و لازم است زمانی هم دست از سرشان بردارم. بگذارم به حال خودشان باشند تا آن نور و غذایی که دریافت کرده را در مسیر رشد به کار بگیرند. من از محبت بسیار، گیاهانم را غرق غذا میکردم و همین مانع رشد آنها بود. درست همان کاری که با فرزندانم میکنم. همان کاری که با همسرم و عزیزانم میکنم. کاری که با خودم میکنم.
گاهی باید قسمتی از دوستداشتنهایمان را خرج رهاکردن طرف مقابل کنیم. گاهی باید به هم فرصت نفسکشیدن بدهیم. کمی همدیگر را به حال خود بگذاریم. گاهی خودمان را هم به حال خود بگذاریم، به خودمان هم تنفس بدهیم، برای لحظاتی دست از سر خودمان برداریم.
سنگ محک خوبی است. اگر گلهایمان رشد خوبی ندارند، در شیوه ابراز محبتمان، تجدیدِنظر کنیم.
بازدید امروز: 71
بازدید دیروز: 100
کل بازدیدها: 585174